فرهنگ لغات و مصطلحات
“الف”
1 – اداء: به دو معنا است : يك : از عهده كاري برآمدن مثل دادن قرض كه اداء دين ميگويند. دو: از عهده كاري برآمدن در وقت خاص آن مثل نماز اداء.
2 – امارات ظنيه : آثار و نشانه هايي كه موجب مظنه ميشود.
3 – احتياطا – احتياط و احوط: هر كجا احتياط مرجع بدون قيد واجب و يا مستحب گفته شده مقلد بايد عمل نمايد مگر جاهايي كه قبل از احتياط يا بعد از آن فتوا و يا نشانه اي برخلاف باشد.
4 – استيذان : اجازه خواستن
5 – اوداج اربعه : چهار رگ حيوان كه هنگام ذبح بايد بريده شود.
6 – استرداد: پس گرفتن
7 – امتناع : خودداري
8 – اعراض : صرف نظر و چشم پوشي كردن
9 – اهل كتاب : يهود، نصارا و مجوس
10 – استصحاب حيات : كسي كه زنده بوده و در مرگ او شك كنيم بايد بگوييم زنده است و هر آنچه حكم شرعي دارد بر آن مترتب كنيم . در اصطلاح علم اصول، اين، استصحاب حيات است .
11 – انقضاء عده : گذاشتن ايام عده
12 – ارش البكاره : تفاوت مهريه باكره با غير باكره
13 – اعسار: ورشكست شدن
14 – افتراء: به دروغ به كسي نسبت دادن
15 – استثناء: جدا نمودن
16 – ايام تشريق : يازدهم، دوازدهم و سيزدهم ذي حجة
17 – اقوي و اظهر: فتواي مرجع ميباشند و مقلد بايد به مضمون آنها عمل نمايد
18 – الاعلم فالاعلم : مرجعي را كه انسان بايد از او تقليد كند اعلم گويند و مرجعي كه در رتبه بعدي از نظر علميت قرار دارد و در احتياطات مرجع تقليد ميتوان به فتواي او مراجعه نمود فالاعلم ميگويند.
19 – ارتداد: مرتد شدن از اسلام
20 – اجماع منقول : نقل نمودن اتفاق فقهاي شيعه در حكمي از احكام
“ب”
21 – بعيد نيست : دلالت بر فتواي مرجع ميكند و بايد به آن عمل شود.
22 – به مباشرت زوج و زوجه : با رضايت و به دست خود آنان
23 – بيع شرط: معامله اي است كه در آن شرط ميشود طرفين يا يك كدام تا مدت معين بتوانند معامله را فسخ نمايند در حقيقت در معامله، خيار شرط قرار داده شده است .
24 – بلاغت : سخني كه موافق اقتضاء زمان تكلم و شرائط شنونده باشد.
25 – بالقوه : داشتن توان و قدرت هر چيزي
26 – برائت : برئالذمه شدن
“ت”
27 – تعزير: مجازاتي است كه حاكم شرع بر اشخاص گناهكار حكم ميكند و در شرع، مقدارش معين نشده است .
28 – تقبل : قبول كردن چيزي
29 – تجزي : داشتن قدرت اجتهاد تنها در پاره اي از مسائل فقهي نه تمام آنها.
30 – تحالف : قسم خوردن طرفين دعوا
31 – تداعي : جايي است كه طرفين دعوا، مدعي چيزي عليه ديگري باشند.
32 – تصالح : مصالحه نمودن طرفين دعوا
33 – توارث : ارث بردن طرفين از يكديگر
34 – تنصيف : نصف كردن چيزي
35 – تقويم : قيمت نمودن
36 – تعذر: عذر داشتن37 – تخطي : خلاف تعهد، عمل نمودن
38 – ترقوه : استخوان بالاي گودي گلو
39 – تخلف شرط: برخلاف شرط در ضمن معامله عمل نمودن
40 – توطن : تصميم بر وطن گرفتن جايي
“ج”
41 – جارح : وارد كننده زخم بر كسي، جمع آن جارحين است .
42 – جاهل قاصر: جاهلي است كه در جهلش مقصر نيست مانند كسي كه خود را جاهل به احكام نمي داند و يا دسترسي به كسي جهت ياد گرفتن ندارد در مقابل، جاهل مقصر است كه در جهلش مقصر ميباشد.
“ح”
43 – حرجي : كاري كه مشقت زياد دارد.
44 – حق استرداد: حق باز پس گرفتن چيزي
45 – حلف : قسم خوردن
46 – حشفه : مقدار سر آلت مرد كه بعد از ختنه ظاهر ميگردد.
47 – حكم غيابي : حكم قاضي در صورت حاضر نبودن متهم
48 – حق اولويت : بر ديگران مقدم بودن
49 – حج افراد: يكي از انواع سه گانه حج است كه اعمال حج در آن، پيش از عمره ميباشد.
50 – حاذق : دكتري كه در تشخيص و معالجه مرض، قوي و متخصص باشد.
“خ”
51 – خيار فسخ : اختيار به هم زدن معامله
52 – خالي از قوت نيست : در حكم فتوا دادن مرجع است و مقلد بايد به مفاد آن عمل نمايد.
53 – خالي از وجه نيست : نشانه آن است كه مرجع در مرز فتوا دادن ميباشد ولي فتواي قطعي نمي دهد.
54 – خالي از اشكال نيست : نشانه آن است كه مرجع فتوا ندارد و مقلد ميتواند عمل به احتياط كند و يا به فالاعلم مراجعه نمايد.
“د”
55 – ديه : مالي كه براي خون مسلمان يا وارد كردن نقص بدني بر او داده ميشود.
“ر”
56 – رفع يد: دست برداشتن از چيزي
57 – ريبه : با نظر بد و شيطاني نگاه كردن
“س”
58 – سيره مستمره : روش هميشگي و دائمي
59 – سفاهت : كم عقلي و ضعف فكري
“ش”
60 – شهرت محققه : فتوايي كه بين فقها و علماي شيعه كاملا مشهور است .
61 – شرط ضمان : در ضمن عقدي كه خود به خود ضمان آور نيست نظير وديعه (امانت) شرط شود كه اگر مال امانت تلف شد، امين، ضامن باشد.
62 – شرط ضمان عيب حادث : در قرارداد معامله شرط شود هر عيب جديد بعد از زمان معامله به عهده طرف باشد.
63 – شرط نتيجه : شرط نمودن نتيجه عقدي نظير وكالت شخصي مثلا و يا ملكيت چيزي را براي كسي در يك معامله .
“ض”
64 – ضروري دين يا مذهب : حكمي را كه قطعي و مسلم بين اهل دين و يا اهل مذهب تشيع باشد ضروري دين و يا مذهب گويند
“ط”
65 – طلاق رجعي : طلاقي است كه مرد در زمان عده زن، ميتواند از طلاق منصرف شود و به همسرش رجوع نمايد.
66 – طلاق بائن : طلاقي است كه مرد حق انصراف از طلاق و رجوع به همسرش در زمان عده را ندارد.
67 – طلاق خلع : طلاقي است كه زن به دليل علاقه زياد به طلاق گرفتن، مهريه يا مال ديگرش را به شوهر ميدهد تا او را طلاق بدهد.
“ظ”
68 – ظاهرا… و ظاهر اينست …: هر دو كلمه دلالت بر فتواي مرجع ميكند و بايد به مضمون آنها عمل شود.
69 – ظنان : كسي كه با اندك چيزي و بيش از متعارف، مظنه پيدا ميكند.
“ع”
70 – علم اجمالي : يك فرد يا يك چيز معلوم بين دو يا چند نفر يا چند چيز كه مشخص نيست .
71 – عاريه : مالي را جهت استفاده بدون عوض در اختيار ديگري گذاشتن
72 – عقد لازم : معامله اي كه شرعا نتوان بدون رضايت طرفين آن را به هم زد.
73 – عرصه : زمين ساده بدون ساختمان و اشجار و هر گونه كاركردي روي آن .
“غ”
74 – غساله : آبي است كه هنگام شستن چيزها از آنها جدا ميشود.
“ف”
75 – فلس : پولك ماهي
76 – فصل خصومت : از بين بردن نزاع و كشمكش
“ق”
77 – قصد تبرع : قصد مجاني
78 – قصد ما في الذمه : نيت كردن آنچه واقعا بر ذمه انسان است .
79 – قدر متيقن : مقدار قطعي از كاري يا چيزي
80 – قاضي شرع منصوب : قاضي اي كه مجتهد جامع الشرائط او را براي قضاوت نصب و تعيين كرده باشد.
81 – قرعه : نوشتن نام مورد نظر روي كاغذ يا چوب، ريگ و سنگ و سپس چشم بسته يكي را برگرفتن .
82 – قصاص : تلافي بمثل در قتل عمد و جراحات و نقصهاي بدني
83 – قطع قطاع : بقين آدم زودباور كه با اندك چيزي يقين پيدا ميكند.
“ك”
84 – كسر مشاع : يك يا چند سهم نامعين از يك مجموعه
85 – كفو يكديگر: همشان و همطراز يكديگر
86 – كفاره جمع : جمع نمودن بين شصت روز روزه گرفتن و اطعام شصت فقير و آزاد كردن يك برده .
“ل”
87 – لوث : وجود شواهد و امارات ظني بر صدق مدعي كه جاي عمل به قسامه ميباشد.
“م”
88 – مترافعين : طرفين دعوا كه به محاكمه مينشينند.
89 – مدخول : كسي كه مورد تجاوز جنسي قرار گرفته است .
90 – مرافق : زمينهاي موات يا بائر اطراف دهات كه مورد نياز اهالي آنها باشد.
91 – معامله صوري : معامله اي كه صورة و نه جدا واقعا انجام ميشود.
92 – منحل : خودبه خود از بين رفته
93 – متنجس : چيزي كه ذاتا نجس نبوده و نجس شده .
94 – مهيج : محرك غريزه جنسي
95 – منفسخ : خودبه خود فسخ شنونده
96 – محرز: قطعي
97 – مجزي نيست : تكليف ساقط نمي شود.
98 – مجوزات : اسباب و علل جواز عمل
99 – مهرالمسمي : مهري كه ضمن عقد نام برده شده .
100 – مهرالمثل : آنچه كه معمولا در مورد مقدار مهريه زني تعيين ميكنند كه در حد لياقت و شأن او ميباشد.
101 – محتلم : كسي كه در خواب از او مني خارج شده .
102 – مد طعام : تقريبا ده سير يا 750 گرم گندم و امثال آن .
103 – مؤنة : مخارج متعارف انسان با افراد عائله اش در طول يك سال .
104 – مسلوب الاختيار: بدون اختيار
105 – منذورله : كسي كه برايش چيزي نذر شده
106 – مجزا: جدا و مشخص بودن اجزاء يك چيز
107 – مستقر در ذمه : به ذمه و عهده انسان ثابت بودن
108 – مجني عليه : كسي كه بر او جنايني از قبيل ضرب و شتم و قطع اعضاء وارد شده باشد.
109 – مرافعه شرعيه : مراجعه به حاكم شرع جهت احقاق حقي
110 – معتدبه : قابل توجه
111 – معتنابه : قابل اعتناء و توجه
112 – مباشر: كسي كه خودش بدون واسطه، كاري را انجام دهد
113 – محدث : كسي كه كاري انجام داده كه موجب وضو يا غسل ميباشد.
114 – مرتهن : كسي كه چيزي را به عنوان رهن از بدهكار قبول ميكند.
“ن”
115 – نافذ: قطعي و لازم العمل
116 – ناذر: نذر كننده
117 – ناشزه : زني كه در موارد لازم از شوهر، اطاعت نكند.
118 – نشوز:
——————————————————————————–
118 – نشوز: %>—- ناشزه
119 – نتاج : زاد و ولد گوسفند و غيره
“و”
120 – وطن : شهر محل سكونت انسان نه به معناي كشور
121 – وارث او امام است : امام معصوم يا فقيه جامع الشرائط كه حكومت حقه تشكيل دهند.
122 – وفاء به آن : عمل نمودن به آن
“ه-”
123 – هتك : بي حرمتي نمودن
124 – هبه : بخشش