فرهنگ لغات و مصطلحات

5ستاره {به ما امتیاز دهید}

فرهنگ لغات و مصطلحات

“الف”

1 – اداء: به دو معنا است : يك : از عهده كاري برآمدن مثل دادن قرض كه اداء دين مي‎گويند. دو: از عهده كاري برآمدن در وقت خاص آن مثل نماز اداء.

2 – امارات ظنيه : آثار و نشانه هايي كه موجب مظنه مي‎شود.

3 – احتياطا – احتياط و احوط: هر كجا احتياط مرجع بدون قيد واجب و يا مستحب گفته شده مقلد بايد عمل نمايد مگر جاهايي كه قبل از احتياط يا بعد از آن فتوا و يا نشانه اي برخلاف باشد.

4 – استيذان : اجازه خواستن

5 – اوداج اربعه : چهار رگ حيوان كه هنگام ذبح بايد بريده شود.

6 – استرداد: پس گرفتن

7 – امتناع : خودداري

8 – اعراض : صرف نظر و چشم پوشي كردن

9 – اهل كتاب : يهود، نصارا و مجوس

10 – استصحاب حيات : كسي كه زنده بوده و در مرگ او شك كنيم بايد بگوييم زنده است و هر آنچه حكم شرعي دارد بر آن مترتب كنيم . در اصطلاح علم اصول، اين، استصحاب حيات است .

11 – انقضاء عده : گذاشتن ايام عده

12 – ارش البكاره : تفاوت مهريه باكره با غير باكره

13 – اعسار: ورشكست شدن

14 – افتراء: به دروغ به كسي نسبت دادن

15 – استثناء: جدا نمودن

16 – ايام تشريق : يازدهم، دوازدهم و سيزدهم ذي حجة

17 – اقوي و اظهر: فتواي مرجع مي‎باشند و مقلد بايد به مضمون آنها عمل نمايد

18 – الاعلم فالاعلم : مرجعي را كه انسان بايد از او تقليد كند اعلم گويند و مرجعي كه در رتبه بعدي از نظر علميت قرار دارد و در احتياطات مرجع تقليد مي‎توان به فتواي او مراجعه نمود فالاعلم مي‎گويند.

19 – ارتداد: مرتد شدن از اسلام

20 – اجماع منقول : نقل نمودن اتفاق فقهاي شيعه در حكمي از احكام

“ب”

21 – بعيد نيست : دلالت بر فتواي مرجع مي‎كند و بايد به آن عمل شود.

22 – به مباشرت زوج و زوجه : با رضايت و به دست خود آنان

23 – بيع شرط: معامله اي است كه در آن شرط مي‎شود طرفين يا يك كدام تا مدت معين بتوانند معامله را فسخ نمايند در حقيقت در معامله، خيار شرط قرار داده شده است .

24 – بلاغت : سخني كه موافق اقتضاء زمان تكلم و شرائط شنونده باشد.

25 – بالقوه : داشتن توان و قدرت هر چيزي

26 – برائت : برئالذمه شدن

“ت”

27 – تعزير: مجازاتي است كه حاكم شرع بر اشخاص گناهكار حكم مي‎كند و در شرع، مقدارش معين نشده است .

28 – تقبل : قبول كردن چيزي

29 – تجزي : داشتن قدرت اجتهاد تنها در پاره اي از مسائل فقهي نه تمام آنها.

30 – تحالف : قسم خوردن طرفين دعوا

31 – تداعي : جايي است كه طرفين دعوا، مدعي چيزي عليه ديگري باشند.

32 – تصالح : مصالحه نمودن طرفين دعوا

33 – توارث : ارث بردن طرفين از يكديگر

34 – تنصيف : نصف كردن چيزي

35 – تقويم : قيمت نمودن

36 – تعذر: عذر داشتن37 – تخطي : خلاف تعهد، عمل نمودن

38 – ترقوه : استخوان بالاي گودي گلو

39 – تخلف شرط: برخلاف شرط در ضمن معامله عمل نمودن

40 – توطن : تصميم بر وطن گرفتن جايي

“ج”

41 – جارح : وارد كننده زخم بر كسي، جمع آن جارحين است .

42 – جاهل قاصر: جاهلي است كه در جهلش مقصر نيست مانند كسي كه خود را جاهل به احكام نمي داند و يا دسترسي به كسي جهت ياد گرفتن ندارد در مقابل، جاهل مقصر است كه در جهلش مقصر مي‎باشد.

“ح”

43 – حرجي : كاري كه مشقت زياد دارد.

44 – حق استرداد: حق باز پس گرفتن چيزي

45 – حلف : قسم خوردن

46 – حشفه : مقدار سر آلت مرد كه بعد از ختنه ظاهر مي‎گردد.

47 – حكم غيابي : حكم قاضي در صورت حاضر نبودن متهم

48 – حق اولويت : بر ديگران مقدم بودن

49 – حج افراد: يكي از انواع سه گانه حج است كه اعمال حج در آن، پيش از عمره مي‎باشد.

50 – حاذق : دكتري كه در تشخيص و معالجه مرض، قوي و متخصص باشد.

“خ”

51 – خيار فسخ : اختيار به هم زدن معامله

52 – خالي از قوت نيست : در حكم فتوا دادن مرجع است و مقلد بايد به مفاد آن عمل نمايد.

53 – خالي از وجه نيست : نشانه آن است كه مرجع در مرز فتوا دادن مي‎باشد ولي فتواي قطعي نمي دهد.

54 – خالي از اشكال نيست : نشانه آن است كه مرجع فتوا ندارد و مقلد مي‎تواند عمل به احتياط كند و يا به فالاعلم مراجعه نمايد.

“د”

55 – ديه : مالي كه براي خون مسلمان يا وارد كردن نقص بدني بر او داده مي‎شود.

“ر”

56 – رفع يد: دست برداشتن از چيزي

57 – ريبه : با نظر بد و شيطاني نگاه كردن

“س”

58 – سيره مستمره : روش هميشگي و دائمي

59 – سفاهت : كم عقلي و ضعف فكري

“ش”

60 – شهرت محققه : فتوايي كه بين فقها و علماي شيعه كاملا مشهور است .

61 – شرط ضمان : در ضمن عقدي كه خود به خود ضمان آور نيست نظير وديعه (امانت) شرط شود كه اگر مال امانت تلف شد، امين، ضامن باشد.

62 – شرط ضمان عيب حادث : در قرارداد معامله شرط شود هر عيب جديد بعد از زمان معامله به عهده طرف باشد.

63 – شرط نتيجه : شرط نمودن نتيجه عقدي نظير وكالت شخصي مثلا و يا ملكيت چيزي را براي كسي در يك معامله .

“ض”

64 – ضروري دين يا مذهب : حكمي را كه قطعي و مسلم بين اهل دين و يا اهل مذهب تشيع باشد ضروري دين و يا مذهب گويند

“ط”

65 – طلاق رجعي : طلاقي است كه مرد در زمان عده زن، مي‎تواند از طلاق منصرف شود و به همسرش رجوع نمايد.

66 – طلاق بائن : طلاقي است كه مرد حق انصراف از طلاق و رجوع به همسرش در زمان عده را ندارد.

67 – طلاق خلع : طلاقي است كه زن به دليل علاقه زياد به طلاق گرفتن، مهريه يا مال ديگرش را به شوهر مي‎دهد تا او را طلاق بدهد.

“ظ”

68 – ظاهرا… و ظاهر اينست …: هر دو كلمه دلالت بر فتواي مرجع مي‎كند و بايد به مضمون آنها عمل شود.

69 – ظنان : كسي كه با اندك چيزي و بيش از متعارف، مظنه پيدا مي‎كند.

“ع”

70 – علم اجمالي : يك فرد يا يك چيز معلوم بين دو يا چند نفر يا چند چيز كه مشخص نيست .

71 – عاريه : مالي را جهت استفاده بدون عوض در اختيار ديگري گذاشتن

72 – عقد لازم : معامله اي كه شرعا نتوان بدون رضايت طرفين آن را به هم زد.

73 – عرصه : زمين ساده بدون ساختمان و اشجار و هر گونه كاركردي روي آن .

“غ”

74 – غساله : آبي است كه هنگام شستن چيزها از آنها جدا مي‎شود.

“ف”

75 – فلس : پولك ماهي

76 – فصل خصومت : از بين بردن نزاع و كشمكش

“ق”

77 – قصد تبرع : قصد مجاني

78 – قصد ما في الذمه : نيت كردن آنچه واقعا بر ذمه انسان است .

79 – قدر متيقن : مقدار قطعي از كاري يا چيزي

80 – قاضي شرع منصوب : قاضي اي كه مجتهد جامع الشرائط او را براي قضاوت نصب و تعيين كرده باشد.

81 – قرعه : نوشتن نام مورد نظر روي كاغذ يا چوب، ريگ و سنگ و سپس چشم بسته يكي را برگرفتن .

82 – قصاص : تلافي بمثل در قتل عمد و جراحات و نقصهاي بدني

83 – قطع قطاع : بقين آدم زودباور كه با اندك چيزي يقين پيدا مي‎كند.

“ك”

84 – كسر مشاع : يك يا چند سهم نامعين از يك مجموعه

85 – كفو يكديگر: همشان و همطراز يكديگر

86 – كفاره جمع : جمع نمودن بين شصت روز روزه گرفتن و اطعام شصت فقير و آزاد كردن يك برده .

“ل”
87 – لوث : وجود شواهد و امارات ظني بر صدق مدعي كه جاي عمل به قسامه مي‎باشد.

“م”

88 – مترافعين : طرفين دعوا كه به محاكمه مي‎نشينند.

89 – مدخول : كسي كه مورد تجاوز جنسي قرار گرفته است .

90 – مرافق : زمينهاي موات يا بائر اطراف دهات كه مورد نياز اهالي آنها باشد.

91 – معامله صوري : معامله اي كه صورة و نه جدا واقعا انجام مي‎شود.

92 – منحل : خودبه خود از بين رفته

93 – متنجس : چيزي كه ذاتا نجس نبوده و نجس شده .

94 – مهيج : محرك غريزه جنسي

95 – منفسخ : خودبه خود فسخ شنونده

96 – محرز: قطعي

97 – مجزي نيست : تكليف ساقط نمي شود.

98 – مجوزات : اسباب و علل جواز عمل

99 – مهرالمسمي : مهري كه ضمن عقد نام برده شده .

100 – مهرالمثل : آنچه كه معمولا در مورد مقدار مهريه زني تعيين مي‎كنند كه در حد لياقت و شأن او مي‎باشد.

101 – محتلم : كسي كه در خواب از او مني خارج شده .

102 – مد طعام : تقريبا ده سير يا 750 گرم گندم و امثال آن .

103 – مؤنة : مخارج متعارف انسان با افراد عائله اش در طول يك سال .

104 – مسلوب الاختيار: بدون اختيار

105 – منذورله : كسي كه برايش چيزي نذر شده

106 – مجزا: جدا و مشخص بودن اجزاء يك چيز

107 – مستقر در ذمه : به ذمه و عهده انسان ثابت بودن

108 – مجني عليه : كسي كه بر او جنايني از قبيل ضرب و شتم و قطع اعضاء وارد شده باشد.

109 – مرافعه شرعيه : مراجعه به حاكم شرع جهت احقاق حقي

110 – معتدبه : قابل توجه

111 – معتنابه : قابل اعتناء و توجه

112 – مباشر: كسي كه خودش بدون واسطه، كاري را انجام دهد

113 – محدث : كسي كه كاري انجام داده كه موجب وضو يا غسل مي‎باشد.

114 – مرتهن : كسي كه چيزي را به عنوان رهن از بدهكار قبول مي‎كند.

“ن”

115 – نافذ: قطعي و لازم العمل

116 – ناذر: نذر كننده

117 – ناشزه : زني كه در موارد لازم از شوهر، اطاعت نكند.

118 – نشوز:

——————————————————————————–

118 – نشوز: %>—- ناشزه

119 – نتاج : زاد و ولد گوسفند و غيره

“و”

120 – وطن : شهر محل سكونت انسان نه به معناي كشور

121 – وارث او امام است : امام معصوم يا فقيه جامع الشرائط كه حكومت حقه تشكيل دهند.

122 – وفاء به آن : عمل نمودن به آن

“ه-”

123 – هتك : بي حرمتي نمودن

124 – هبه : بخشش

پاسخ بگذارید:

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.

پاربرگ سایت

نوارکناری کشویی

درباره ما

جعفرجعفرزاده وکیل پایه یک دادگستری ایلام-09185104800